اومدیم خونه ی خالم سر هیچ و پوچ با خالم بحث شد شبونه با داداشم اسنپ گرفت یه مسیر سه چهار ساعتی رو بره هر چی هم گفتیم بمون کوتاه نیومد درصورتیکه بخام بی طرفانه قضاوت کنم حق با خالم بود مامانم خیلی کش داد موضوعو من باهاش برنگشتم چون همسرم نمیذاشت اون ساعت شبونه برگردم تازه از دست منم ناراحت شد رفتنی میگه دیگه دختری ب اسم تو ندارم درصورتیکه مقصر صفر تا صد خودش بود هر کاری هم کردیم اروم بشه نشد کلا مدلشه تا مهمونی رو از دماغت در نیاره خیالش راحت نمیشه