من با خانواده شوهر تو یه ساختمونم
و از شهر شرهرم اینا نیستم
شوهرم منو خودش پسندید و انتخاب کرد
تو دوران عقدم به شدت اذیتم کردم تو تمام خرید ها دخالت کردن
نمونه اش کارت عروسی رو بدون من پدرشوهرم خرید
یا دسته گل عقدم رو جلو جلو رفتن خریدن
سره تک به تک خریدا من اعصاب خوردی داشتم
عکاس و فیلم بردار رو اونا رفتن بدون من هماهنگ کردن جوری که فیلمبردار فکر کرده بود خودشون عروس و دامادن (یعنی پدرشوهر و مادرشوهرم)
هر وقت میومدم خونه شون تحویلم نمیگرفتن
خلاصه دوران عقدم رو به دوران زهر تبدیل کردن
حالا تازگی جاری دار شدم که از شهر خودشونه و هم زبانشونه
برای خرید هاش نرفتن گفتن حوصله بازار گردی نداریم
حتی نمیدونن کی قراره عروسی بگیرن جرات ندارن بپرسن حتی از پسرشون
هر وقت میاد با اینکه مثل مهمون دست به سیاه و سفید نمیزنه چقدر تحویلش میگیرن
چیزی به شوهرم بروز نمیدم چون نمیخوام ناراحتی پیش بیاد ولی تو دلم از مادرشوهرم مخصوصا ناراحتم
جدیدا هر وقت میرم پیشش حتی سرشو از تو گوشی بلند نمیکنه نگاهم کنه جواب سلاممو بده با اینکه من هفته ای دوبار میرم فقط