دوتامون متاهلیم اون چندسال بزرگتره ، من درس خوندم اما اون نه ، بعد من در طول تحصیل و زندگیم هر نکته ای یادگرفتم و هر تجربه ای از روی حسن نیت و دلسوزی بهش گفتم که بجای ثواب کباب شدم و الان روم حساس شده و بهم حسودی میکنه ، الان دارم درس میخونم برای استخدامی ، بهش گفتم، هرروز زنگ میزنه بهم علاوه بر مزاحمت و کلی وقتمو میگیره و فوضولی میکنه تو کارام همش میپرسه چکار میکنی ،منم گاهی دوست ندارم بهش بگم ولی دوستم ندارم دروغ بگم و حساس شده روم هرروز زنگ میزنه میپرسه درس میخونی ؟ چقدر میخونی و احساس رقابت میکنه باهام درصورتی که من هم دوسش دارم هم براش دعا میکنم هرروز که خدا هرچی میخاد بهش بده و موفق باشه اون چیزایی هم ک براش گفتم و فکر کرد من ادم موفقیم و حساس شد روم از روی دلسوزی گفتم حالا واقعا موندم شما بگیدچکار کنم ؟ چطور باید باهاش رفتار کنم هرروز زنگ میزنه مثل بازپرس ها آمار میگیره ازم خسته شدم از دستش....
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
زن داداشم ۳۰سالشه... بخدا بارها گفتم ی سرگرمی بیار... خواهرم میگ تو ۲۶ساله بیاری کشتمت اون نداره
چی شد؟
عزیزانی که قصد دارن باردار بشن تاپیک منو در مورد بچه دارشدن بخونید لطفا همون که نوشتم یه چز خیلی مهم اونو بخونید تا میتونید عمل کنی. بهش ان شاءالله خدا بهتون فرزندانی سالم و صالح ببخشه