چشم و هم چشمی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینکه یه آپارتمان خیلی کوچیک هر جای ایران باشه. که از مصیبت مستاجری خلاص بشم.
اینکه یه کاری باشم که صبح 8 بیام و 4 برم.
اینکه بتونم یه شونه به موهام بزنم
اینکه بتونم در سال یه بار برم ابرو بردارم.
نه اینکه روزی دوزاده ساعت کار کنم و 2 ساعت هم از خونه تا سرکار توی مترو له بشم.
اینها چشم و هم چشمیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یا حداقلی از نفس کشیدنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینکه بتونم 4 -5 غروب خونه باشم. بتونم نیم ساعت دوقلوهام رو توی فضای سبز کوچه یا توی کوچه باهاشون بازی کنم.
اینکه دو تا برادر جوانم ناگهان فوت کردن سرکار مرخصی نمیداد یه دو روز زودتر برم کنار مادرم همدردی و عزاداری کنم.
اینها چشم و همچشمیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟