اگه حالیش میشد ک دیگه نمیاورد با اون حرفایی ک من زدم
منتظره من برم بیرون تا بیاد ب یه بهونه در بزنه
منم چندباره دارم مثه خودش رفتار میکنم .دیروز گفت چرا وقتی من خونم غذا نمیاری .گفتم والا خبر نداشتم نیستی توام هزار بار من نیستم میری در خونمون
البته من زیاد اهل همسایگی نیستم ولی اقد ظرف میاره خونمون ک مجبورم یه چیز بریزم توش پس بدم