هر سه تا عمههام و عموم خیلی بدجنسن.همشون پشت عمومن که پسره بزرگه. هر چی اون بگه جیک نمیزنن ولی بابای من حق خودشو بخواد به آتیشش میکشن.
اینا چند تیکه زمین کشاورزی داشتن که تا چند سال بعد از بابابزرگم بابام خودش کشت میکرد و پول محصول رو تقسیم میکرد بینشون. گفتن تو دزدی و ما نمیخوایم تو کشاورزی کنی رو زمینا.
بابام هم تقسیم بندی انجام داد که اینا ضمنی قبول کردن و هر کس رفت سهم خودش رو اجاره داد و پولش رو خورد. دورترین زمین که هیچ آبی رو هم نداشت انداختن به بابام.
بابام ده سال گفت بیاین یه امضا کنیم هر کس سهمش قطعی بشه شاید بخواد باغی چیزی درست کنه. گفتن نه والا اجازه ما دست داداش بزرگس. اونم گفته نه.
الان همون زمین بدون آبافتاده تو طرح شهرک سازی مسکن ملی و 40 میلیارد قیمتشه. زنگ زدن به بابام با پررویی که بیا امضا کن باید از سهمت به ما بدی. بابام گفته باشه از این زمین بهتون سهم میدم ولی باید جمع شیم کل زمینها رو دیگه تعیین تکلیف کنیم و امضا بدین.
افتادن به جون بابام که دورت میزنیم زمین رو از چنگت درمیاریم. تو هیچ حقی نداری.
عموم گفته به گوشش برسونین من هر کاری کنم نمیام منت تو رو بکشم تو کارمو راه بندازی اون زمین کلش مال منه و تازه گفته سهم مامانبزرگ هم مال اونه چون پسر بزرگه و ازش امضا داره.
دارم دیوونه میشم بخدا. اونقدر ناراحتم که حتی نمیتونم شاد باشم که مثلا میراث پدربزرگم چقدر قیمتی شده.