از اون کار پاره وقتی که داشتم متنفر بودم برای اینکه نرم به خانواده ام گفتم هر روز باید برم آزمایشگاه و کارهای پایان نامه ام انجام بدم. حالا تا آخر فروردین یکی از دستگاه ها پره مجبورم صبر کنم. خونه نمی تونم بمونم چون سرزنش میشم بابت رها کردن کارم
هر روز آواره خیابون ها میشم کلی پیاده راه میرم تا وقت بگذره می دونم تاوان انتخابمه ولی بدنم دیگه نمی کشه
می خوام برم کتابخونه دانشگاه درس بخونم ولی نمی دونم چه بهونه ای ببارم( دانشگاهم و آزمایشگاهی که کارای پایان نامه ام انجام میدم دو جای جداست ) دیگه خسته شدم از دروغ هر روز یه دروغ میگم تا رفتن به دانشگاه رو توجیه کنم
کاش واقعا تموم میشد😭😭الان نمی دونم چیکار کنم کجا برم