ما خیلی باهم اوکی بودیم ۱۳ سال دوست بودیم بعد شوهرش یه اخلاقای عجیبی داره یه بار خیلی تحویل مون میگرفت یه باراصن محل نمیذاشت
حتی با زنشم اینجوریه یه بار بیخودی بلاکش میکنه یه بار انقدر عاشقونه حرف میزنه که شاخ در میاری
حالا کار ندارم
پارسال که خوب بودیم باهم رفتیم به یه مراسم منو شوهرم سفر مشهد برنده شدیم بخشیدیم به دوستمون با شوهرش که باهم برن
بعد اونجا گفتن چون بخشیدین ما یه مشهد دیگم بهتون میدیم چهار تایی برین
قرار بود زوجی 3 میلیون برامون بریزن خودمون هتل و قطار بگیریم بریم مشهد فقط شرطشون این بود یه مدرک یا مثلادبلیط نشون بدیم که داریم میریم اونام 3تومنو بریزن برامون
شوهر دوستم میگفت یه قرارداد صوری بنویسیم پولو بگیریم بعد یکم روش بزاریم بریم قشم
ما گفتیم نه پولو برا مشهد میدن به گردنمونه و نمیشه یجا دیگه خرج کنیم
دوستم بالاخره شوهرشو راضی کرد بریم مشهد با کلی بد اخلاقی
دوستم ماشین داره ما موتور داشتیم
زمستون بود هوا سرد بود شهرمون منو شوهرم با موتور میرفتیم دنبال این تور ها که یه جای خوب و قیمت مناسب ببره مشهد
اونا وقتشو داشتن ماشینم داشتن نمیرفتن
تا این که آژانس مسافرتی پیدا کردیم سر کوچه دوستم که خیلی مناسب بود
بمونید بگم بقیشو بهتون