مسئله ی رابطه و احساس همسرم به خانوادم، مطمئنم حس خوبی بهشون نداره. بیشتر اوقات الکی و فقط بخاطر یه حس منفی. خانوادم بخصوص مادرم احترام زیادی براش قائلن، بخصوص تو 3،4 سال اخیر. راستش اوایل ازدواجمون بابام و خانواده پدریم حرفهای خوبی به شوهرم نمیزدن. شوهرم اهل استان دیگه ای هست و کلا چون دستش خالی بود خیلی حرفا شنید ازشون. اما دیگه انگار اون حرفا مونده تو دلش. دیشب بعد از سالها یاد قدیما افتاده و میگفت بابات یادته فلان کارو کرد، یادته اینجوری شد و اونجوری شد، خدا لعنتش کنه. یهو من عصبی شدم گفتم دیگه بس کن تمومش کن این حرفارو. گفت فقط میخوام بدونی من بد نبودم رفتارای اونا باعث بد شدن من شد. خودمم از دیشب یادم به کاراشون و زخم زبون زدنشون افتاده دلم برا شوهرمم سوخته، به روش نمیارم آ، اما...
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
خب عزیزم دلخوره دیگه چقد خانوما از دست مادرشوهر ناراحتن لعنت میفرستن. بلخره با شما ازدواج کرده مهم اینه با شما خوب باشه پدرمادر هم کار بدی کنن آدمیزاده به دل میگیره. رها کن ناراحت میشی بگو عشقم میدونم بدی کردن بهت ولی بازم پدرمه جلو من لعنت نفرست هم تو واسم عزیزی هم پدرم.
به تاریخ ۱۴۰۲/۰۷/۲۰ ازین سایت میرم. دلیلشم خانوما فیس افاده ای حیوون گریز بی درک و منطق و سطح دغدغه در لول وای شوهرم مادرشوهرم جاریم دماغ عملیم.
باورت نمیشه این موضوع برام شده عذاب، دارم زجر میکشم، انگار خودآزاری دارم
من به جات باشم میرم شهر که خانواده شوهرم زندگی میکنن اونجا ی خونه میگرفتم.چون اینجور حال شوهرتون خوب میشدو به شمام بهتر میشد .وهم خودت از خانوادت دور میشدی اون وقت اونانم بهتر قدرت رو میدونستن
من به جات باشم میرم شهر که خانواده شوهرم زندگی میکنن اونجا ی خونه میگرفتم.چون اینجور حال شوهرتون خوب ...
شاید بهترین راهم همین باشه اما من هنوزم الکی مقاومت میکنم، وقتی خونه اونا هستیم شوهرم خیلی اخلاقش خوبه، راستش الان موقعیت براش جور شده که بریم تهران برا زندگی و من بازم دلم نمیخواد برم🤒