دخترم يكماهشه .بچه اولمه .زايمانم هم سزارين بود .الان از نظر روحي حالم خوب نيست . جاي بخيه هامم درد ميكنه كمي، كاملا رو پا نشدم ،هي فكر ميكنم به روزاي بي دغدغه مون گريه م ميگيره چون ما بعد ٧سال تصميم گرفتيم بچه دار شيم و زياد مسافرت و تفريح رفتيم هر فصل مسافرت ميرفتيم الان نزديك يكساله هيچ جا نرفتيم كارهاي بچه ،كوليكش ،شير دادن همراه با درد (چون مدتها بد گرفته سينه مو هنوز درد دارم موقع شير دادن) همسرم هم همراهي نميكنه خونه مامانم باشم مدام ميگه تو خونه دلم ميگيره بيايد خونه ميخوام بدونم شمام حالتون بد بود؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
نه من انقدر درگیر بودم که وقت نکردم به هیچی فکر کنم از روز سوم زایمان با اینکه بخیه هم خیلی بیشتر از سزارینی های عادی بود خونمو جارو تی میزدم و از روز ۶ رانندکی همه کارهمامو میکردم وقت برای ناراحتی پیدا نکردم عزیزم
عزیزم این اولین دغدغه های مادر شدن و بودنه.از خیلی چیزها باید بگذری.سخت نگیر و از در آغوش کشیدن فرزندت لذت ببر که هیچ لذتی جاشا نمیگیره.در کنار همه سختی شیرین ترین کار مادری کردنه
بمرور اون حست متاسفانه بیشتر میشه تا یجایی که میبینی کلا کسی به اسم خودت یادت نمیاد و حتی نمیتونی راحت بری دسشویی
مامان یه گل پسر خوشتیپ پنج ساله هستم🥰بچه دومم رو بخاطر مشکل دیسپلازی استخوانی توی ۱۸ هفته از دست دادم قسمت نبود مجدد مادر بشم دوستاي گلم ميشه دعا كنيد همسرم کارش خوب پیش بره و زودتر اسباب کشی کنیم ♥️ کاش منم یه روزی تاپیک بزنم بگم بالاخره صاحب خونه ششدیم خب خونه که هیچ الان دیگه ماشینم نداریمخب ماشین رو خریدیم موند خونه
منم مثل شما بودم،،مدام تو دلم میشمردم ک وای روزای خویم تموم شد،،پریود ک بشی ی کم سیستم بدنت درست میشه و کمکم ب زمدگی عادی برمیگردی دختر من الان دوسالشه باور کن نوزاد ک بود اذیتاش کمتر بود