2777
2789

من و نیما

چهار سال با هم دیگه مثل دو تا رفیق در ارتباط بودیم

اون همش اصرار داشت که جلوتر بریم و پیش تر بریم

داداشم میدونست که باهاش در ارتباطم...رفیق داداشم بود

من خیلی دلم نمی‌خواست جلو برم...تا اینکه گفت و گو هامون بیشتر شد و بیشتر از قبل از حال هم با خبر بودیم...در موردش حساس بودم ، نگرانش میشدم...

به خاطر من درس میخوند...به خاطر من کتاب خون شده بود...با اینکه خیلی مذهبی بود اما به عقاید من احترام می‌گذاشت و می‌گفت من تو رو همین جوری می پذیرم...

تا اینکه منم وابستش شدم و گفتم اوکی...بعد از چهار سال

می‌تونه الان زمان مناسبی باشه برای وارد ارتباط احساسی شدن...حس میکردم خودم به دنیا آوردمش و حاصل تربیت خودمه از بس به حرفام گوش میداد و به نظراتم احترام میزاشت...

غافل از اینکه رفتارش تغییر می‌کنه...



مایلید بقیش و بزارم؟

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ما وارد رابطه ی احساسی شدیم و پیش رفتیم

اون درخواستش این بود که زود ازدواج کنیم اما من نظرم این نبود چون ایده آل هام خیلی فراتر از مسائل مادی بود...برام مهم بود که از لحاظ رفتاری برای زندگی مشترک آماده بشیم

من از نگرش خانواده ی اون و همچنین خانواده ی خودم نسبت به زندگی خوشم نمیومد و برام اهمیت داشت یه جای ایران...زندگی خودم و شروع کنم...با ایدیولوژی خودم زندگیم و بسازم و گرفتار کهن الگو ها نباشم...

تا اینکه کم کم ، سوالاتی در مورد انتخاب بین خودش و خانوادم میکرد...

نه...آخه کسی نیومد...منم نزاشتن😂

اوک

  لایک نکنننننننننننننننننننننننننننننننننننننن🤍🌱الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم🧚‍♀️لطفا درخواست دوستی ندید 💙
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز