اجازه بده شک کنم ک یه کاربر ۱۰ ساله نشسته پشت این اکانت ! 😑 جن ها هم دنیایی دارن برای خودشون ک برای ما غایبه اونم ب مصلحت خدا برای ایمن بودن از شرشون .
اینکه خالم و شوهر خاله صبح که صبحانه خوردن آقاش رفت سره کاره بعد خالم تعریف میکرد یه نیم ساعت بعد دیدم یکی، در میزنه در و باز کردم دیدم آقامه اومده داخل شروع کرده به دعوا و داد و بیداد الگی دلیل هم نمیگفته و آخر یه مشت زده به دیوار رد انگشتاش افتاده تودیوار بعد درو بسته رفته خالم میگفت نشستم گریه کردم ظهر دیدم آقام اومد خونه منم شروع کردم به دعوا و نفرین🤣آقاش بنده خدا میگه خانوم چرا اینکار میکنی مگه من چیکار کردم میگه صبح تو دعوا داشتی الان مظلوم شدی آقاش زیر بار نمیره خالهام رد مشت رو که به دیوار کوبیده شد بود رو نشون آقاش میده آقاش هم میگه که چه ساعتی همچین اتفاقی افتاده خاله هم میگه فلان ساعت آقاش میگه که بخدا اگه من بوده باشم من فلان ساعت پیش رئیسم بودم داشتم راجع به کار صحبت میکردیم آقا خاله ام باور نمیکنه آقاش زنگ میزنه به رئیسش میگه که آقای فلانی من امروز اومدم پیش شما؟اونم تعحب میکنه میگه آره میپرسه چه ساعتی اونم همون ساعتی رو میگه که خالم گفته بود و معلکم نسد اون موجود چی بود😶💔🚶🏻♀️
دیر فهمیدیم پس دیوار بالا رفته بود با همان خشت نخستین تا ثریا رفته بود