سلام نماز روزه هاتون قبول
من سی و چهار سالمه ،نزدیک ۱۳سال ازدواج کردم دوتا بچه دارم،دختر که بودم گواهینامه گرفتم،همون دفعه اول قبول شدم،اما خوب ماشینی نبود برای رانندگی.ازدواج کردم ماشین بود اما خیلی می ترسیدم کلا اعتماد به نفسم پایینه شهر غریب هم که بودم جایی نداشتم برم نه دوستی نه آشنایی نه جایی رو هم بلد بودم همینطوری گذشت پسرم که یکم بزرگ شد رفتم چند جلسه آزاد یکم یاد گرفتم دوباره حامله شدم کنار گذاشتم خلاصه درد سرتون ندم الان با دوتا بچه واقعا به راننده بودن احتیاج دارم یعنی نه اینکه علاقه داشته باشما احتیاج دارم دیگه خسته شدم از این وضع آویزون بودن😓 الان تقریبادور و بر یک ماه هست رانندگی میکنم خیلی ترسم ریخته یعنی میتونم بگم از صفر رسیدم به پنجاه شصت خیلی جاها خودم میرم میام اما امروز 😓😓😓😓 تو کوچه بودم که جای دور نداشت باید دنده عقب می اومدم به صورت Lبعد برمیگشتم یکم بالای لاستیک به یه آهن سرکوچه بود کشیده شد،سریع دادم به داداشم برد درست کرد خیلی چیزی نشده بود کلا گفت ۱۵۰ شده (الان که دارم می نویسم تازه از پیش خانواده ام برگشتم و تازه رسیدم خونه ،صبح خونه مامانم بودم هنوز)،در ادامه باید بگم که آخرای راه که شوهرم خوابش گرفته بود داد من نشستم اومدم کلی راه تو جاده رسیدم تو شهر از دور فلکه مستقیم اومدم که بیام داخل شهر یه پراید اومد جلو که بره سمت چپ میدون از کنار باز گلگیر ماشین مالیده شد رنگش رفت دیگه شوهرم نشسته بود کنارم 😓 بهم گفت تو راننده نمیشی….الانم هنوز نیومده خونه حتما رفته درست کنه یا نشون بده جایی😞 اصلا از خراب شدن ماشین و شوهرم و اینا ناراحت نیستم….ناراحتم که حتما من راننده نمیشم،حس میکنم من جسارتش رو ندارم😫 به خدا من دختر باهوشی هستن تعریف نمیکنم از خودم ارشد دولتی خوندم ولی….
ببخشید خیلی حرف زدم هم از راه رسیدم دلم گرفته هم این مسئله پیش اومده،اگه کسی مثل من بوده الان راننده حرفه ای هست بگه باید چیکار کنم ؟!؟