میگفت مادرت اخمو هست !!!!!
من دوست دارم مثل همکارام خونه ی باجناق و برادر زنم برا شب نشینی برم...
خونه ی دایی و عموت و...برم !!!!!
وقتی می گفتم الان کی مونده خونه ی فک و فامیل خب من ازدواج کردم که تو منو وارد فامیلت کنی و خودت که خونه ی فامیلات نمیری چرا سرکوفت میزنی...
میگفت فامیلای من خوب نیستن و من انتظار داشتم فامیلای تو خوب باشن !!!!
( تو آشنایی هر دومون گفته بودیم که اهل مهمون رفتن نیستیم )