حالا قضیه قهر ما قراربود بعد شام بریم عیددیدنی خونه خواهرش.بعد ایشون زنگ زد افطار دعوت کرد منم به شکهرم گفتم قرارمون بعد شام بود واسه چی گفتی میایم منو بکشی نمیام خلاصه اینقدر اونو بزرگ کردمو کردم که شد دعوا.صدای شوهرمم درنمیومد فقط گفت من دیگه میرم تهران که برم سرکار تو فقط ببین واقعا من حق نداشتم بعد یسال دعوت خواهرمو قبول کنم یا داشتم.منم الان یه هفتست سر همین قضیه که قهرم.اینم بگم نه شام رفتم نه بعدشام
من که شوهرم بااینکه سیزده سال باهاش زندگی می کنم یه بارم تولدبرام نگرفته پاشوبرو تحویلش بگیر شوهر به این با احساسی
اسی اول اینکه تولدت مبارک
دوم اینکه انقدرر اذیت نکن گنا داره شوهرت
سوم اینکه عشقتون پایدار عزیزم
وای اسی من موقع قهر با بوس و بغل زود خر میشما دیوونه نشو قیافه نگیر
کاش مثله تو بودم من حالت عادی از بوسو بغل فراریم دیگه چه برسه وقتایی که برم تو قیافه یعنی هرکی جای من بود از خوشحالی سکته میکرد که طرفش اینهمه راهو واسه خوشحال کردنش اومده و واسش ارزش قائل شده اما غرورم اخر کار دستم میده.لامصب هرچقدرم بیشتر سردو مغرور میشم شوهرم بیشتر میچسبه بهم😂😂
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
