دوران عقدیم
سر اتفاقات طولانی به طور جدی به شوهرم و خانواده اش گفتم میخوام طلاق بگیرم
وقتی متوجه شد قضیه جدیه حدودا ده روز که ازش هیچ خبر نبود نه زنگ نه پیام و اصلا نیومد😐
بعد از اونم چهارشنبه یه پیام داد اگه مایلی بیام صحبت کنیم
گفتم باشه. بعد یه ساعت بعد پیام داد ببخشید یه قرار دیگه داشتم حواسم به اون نبود. باشه شنبه😐
از اولشم اولیتش من نبودم. جدی نمیگرفت و اولویتش کارش بود.
سر به هواس
طلاقو بگیر قبل اینکه با یک بچه بیای اینجا تاپیک بزنی
سعی کن زیاد از کلمه طلاق استفاده نکنی
شنبه بهش پیام بده ببخش یه کاری پیش اومد بزار یکشنبه😐😂
سربه هواست میدونم خیلی بلاست میدونم میخوام دل بکنم نمیکشه کارکارخداست میدونم شهره مال اوضاع شماخونده
وقتی کار رو به جایی رسوندن که شما مطمین و جدی گفتی طلاق انتظار داری دوستت داشته باشه؟
ما بگیم دوستت داره باور می کنی؟
چه زشت
ولی شاید کاری براش پیش اومده
اگع واقعا تصمیمت طلاقه ک هیچ اگه میخواسی بترسونیش فک کنم از اون. نترساس متاسفانه
زیاد حودتو مشتاق به ملاقات نشون نده .
بعدم اگه رفتی حتما ذکر کن مشاوره بری بعد تصمیم به طلاق بگیر . ولی مردایی که اولویتشون یکی دیگه بود شاید بعداز ۲۰ سال سرشون به سنگ بخوره
شاید میخواد عصبانیتت بخوابه بعد بیاد سمتت
دقیقا مشکل این بوده که ایشون همیشه اولویتش کارش و کارای شخصیش بوده و همیشه با کلام ادعای عاشق بودن میکنه ولی در عمل شاید دو هفته یبار دلش بخواد منو ببینه اونم بخاطر رفع نیاز. مثلا تا سه سرکاره بعد میره خونشون میخوابه تا هفت و بعدش به کارای شخصیش میرسه. این چیزیه که خودش گفت. من دوسش ندارم و بخاطر خیلی از کاراش زده شدم. ولی خواستم ببینم اونکه ادعای عاشق بودن داره اینه عشقش؟
