سلام به همه سال نو مبارک باشه عزیزان
بابام چندتا پسرعمو داره که یکیشون ۳۶-۳۷ سالشه اون یکی ۲۶ حالا داستان چیه و ربطش چیه؟؛
ما سه تا خاهریم که ۶ سال پیش خاهرم ازدواج کرد پسرعمویی که ۲۶ سالشه از خاهرم خوشش میاد بدون اینکه اصلا حرفی بزنه پیغام و اینا برای دومادمون میفرستم و دعوا راه میندازه و حتی از یه طریقی دومادمون رو به عروسی خواهرش دعوت میکنه و چندین و چندبار به دی.ج.ی میگه دوماد آینده صداش بزنه بعدم هردفه میره در گوش دومادمون میگه فلانی قراره زنم بشه حتی آخرشب داداشه ۳۶ سالش میاد به من میگه خواب دیدم خواهرت عروسمون شده منم خوب خندیدم گفتم بهتره دیگه از این خابا نبینی خلاصه که خاهرم با دومادمون ازدواج کرد و ما دیگه ارتباطی باهاشون نداشتیم تا دو سال پیش از همون موقع هم بد جور چسبیده به من و منم تاجایی که حرمتا شکسته نشه باهاش شوخی میکردم و دسته جمعی دخترا و پسرا بیرون میرفتیم ولی در کل خیلی خودشو به من میچسبونه یکی دوبار هم دیدم داداشش بهم میگه عشقم بار سوم چپ چپ نگاش کردم خودش حساب کار دستش اومد ولی پروتر از این حرفاس باز میدونم میگه یا عمدا میاد بهم دست میده از این طرفم چند روز پیش باهاشون مسافرت بودیم رفتیم یه جایی که من و یکی دونفر دیگه و همین پسرعمو بودیم بهش مشر.وب تعارف کردن گفت من خانواده همسرم اینجان نمیخورم دیگه واقعا شک دارم چیزی زیرسرشونه باز ! بنظرتون به بابام بگم یا نگم؟! بابام آدم منطقیه و دعوا راه نمیندازه برخلاف مامانم
اینم بگم دختردایی بابام عاشق این پسر۲۶ سالش ولی متاسفانه ایشون دوسش نداره ولی باهاش در ارتباطه اینو چندبار سوتی دادن فهمیدم دختردایی بابام سایمو با تیر میزنه پسره هم عمدا خیلی جاها خودشو میچسبونه بهم