😓
داشت با پسرم پلی استیشن بازی میکرد
من بهش گفتم یه دیقه بیا کمک کن جعبه چینیا رو بزار زمین من بچینم توش
هی گفتم بیا دیگه یه لحظه اس
استپ کن بیا بعد برو
هی گفت نمیام خودت بردار
گفتم سنگینه
میگه کار نکردی تنبلی
هیچی نیس
میگم چی میشه بیای کمک کنی
گفت نمیکنم من حمال تو نیستم
گفتم مگه من کار میکنم حمالم
این چه حرفیه
میگه چیکار کردی
تو هیچکار نمیکنی
گفتم پس دیگه منم بهت سرویس ندم دیگه
چون تو کار خونه رو حمالی میدونی
میگه وظیفته انجام بدی باز کن گوشاتو من تو این خونه هیچکار نمیکنم
گفتم باید کمک کنی
خونه برا تو هم هست
کارا باید با همکاری باشه
میگه نمیکنم به هرکی کمک کنم به تو کمک نمیکنم
بعد بحث بالا گرفت
من نشسته بودم
یه لگد به شونم زد
دستمو گرفت کشید چنگ انداخت بالا تا پایین
منم شلوارشو کشیدم پایین😁
ولی هیجاش معلوم نشد😞😑
یه کتاب سنگین پرت کرد طرفم جاخالی دادم
بمیرم برا بچه هام زار زار گریه میکردن میگفت بابا تروخدا دعوا نکن 😭😭😭 فقط میگفت گمشو از خونم بیرون
گفتم اینجا خونه من و بچه هامه تو ناراحتی برو بیرون
گفت برو وگرنه پرتت میکنم بیرون
حاضر شد بره
گفتم برو بیرون نمیخام ببینمت
لباساشو دراورد
گفت نمیرم میمونم حرصت دربیاد
تالا اصلا ما برخورد فیزیکی نداشتیم
بحث داشتیم
ولی اینبار خیلی بد بود😢
منم با چشم گریون ظرفارو شستم آماده شدم اومدم بیرون😓😓😓😭😭
سیر شدم ازش
فقط دلم برا بچه هام خون ه😓😓😭😭
ببخشید طولانی شد
گفتم زیاد منتظر ماجرا نشید