دو شهر متفاوت بودن، دور بودن ازهم، دیر به دیر دیدن همدیگه، شاغل بودنمون، دو روز میرفتم پیش شوهرم رفتارای زشت و زننده مادرش، ،آدم ازهمه زندگی سیر میکرد.. واای که یادم مییاااد با خودم میگم چه صبری دااشتم که تحمل میکردم،
دوران عقدم خوب نبود، مشکلات زیاد بود، خدارو شکر گذشت...
خییلی بااید صبور بود، تا بتونی بسااازی اگه بخوای زندگی کنی....