من اولش خیلی خانوم بودم براش دیدم لیاقت نداره🥲 من خیلی دلم میخواست شوهرم اقا باشه و منم فقط عشق بور ...
وا مگه چیکار کرده که اینطوری میگی فقط دیر کرده هاااا :/
شوهرتهههههههههههههه عهههههه
دوباره شب است و هجوم تلخ دلتنگیو واژه هایی پژمرده که در هر ردیف و قافیه تورا صدا میزند.ای کاش میتوانستم شعری بسرایم که چشم هایت را ببوسندو هر شاخه از دل نوشته هایم به نگاه شیرین خویش شکوفه میداداصلِ احترام به عقاید، توجیه مضحکی ست که برای محافظت از جهل، ساخته و ترویج شده. وقتی کسی میگوید عقیده خودت را بیان کن بدون اینکه به عقاید دیگران توهین کنی، برای آزادی بیان من محدودیت قائل شده.بزرگترین حقایق جهان در ابتدا توهین به مقدسات شمرده میشدن.درس اول منطق زندگی: هر موجود دوپایی انسان نیست
وا مگه چیکار کرده که اینطوری میگی فقط دیر کرده هاااا :/ شوهرتهههههههههههههه عه ...
ببین الان ۵ روزه صبح بیدار میشم نیست شب وقتی میاد که خوابیدم ☹️ یه شبم که نیومد...میدونی چرا چون فقط قهرکردم...خب منم ادمم تک و تنها هیچکسو ندارم بخدا چشامو ببینی انقدر پف کرده و کوچیک شده خیلی منو میشناسه حتی بیشتر از خودم میدونه چقدر رو این چیزا حساسم عمدا میکنه این اسمش بی وجدانی و نامردی نیست؟ دلم خونه تازه این کار الانشه قبلا یه بلاهایی سرم اورده یه نگاه به تاپیکام بنداز... هرچی میکشم از عشق میکشم ازین که دوسش دارم
ببین الان ۵ روزه صبح بیدار میشم نیست شب وقتی میاد که خوابیدم ☹️ یه شبم که نیومد...میدونی چرا چون فقط ...
وای ... ببین یه بار قشنگ بگیرش بزارش رو مبل
بهش بگو جدی باهام صحبت کن
کلا باهم اروم و منطقی باهم صحبت کنید
دوباره شب است و هجوم تلخ دلتنگیو واژه هایی پژمرده که در هر ردیف و قافیه تورا صدا میزند.ای کاش میتوانستم شعری بسرایم که چشم هایت را ببوسندو هر شاخه از دل نوشته هایم به نگاه شیرین خویش شکوفه میداداصلِ احترام به عقاید، توجیه مضحکی ست که برای محافظت از جهل، ساخته و ترویج شده. وقتی کسی میگوید عقیده خودت را بیان کن بدون اینکه به عقاید دیگران توهین کنی، برای آزادی بیان من محدودیت قائل شده.بزرگترین حقایق جهان در ابتدا توهین به مقدسات شمرده میشدن.درس اول منطق زندگی: هر موجود دوپایی انسان نیست
وای ... ببین یه بار قشنگ بگیرش بزارش رو مبل بهش بگو جدی باهام صحبت کن کلا باهم اروم و ...
همیشه اون به زور باهام حرف میزد من فکرمیکنم مشکلی روحی یا غروری چیزی دارم وقتی از چیزی ناراحت میشم تا وقتی نیاد حرف بزنه افسردم و قدرت اینکه من برم باهاش حرف بزنم ندارم نه که نخوام اصلا به سمتش کشیده نمیشم حتی هنوز دلمنمیخواد تو صورتش نگاه کنممم دوسش ندارم همشم فکرمیکنم اگه پیشقدمشد پسش بزنم همین