سلام بچه ها.دوتا از خواهرشوهر بزرگام برای دیدن نوزادم که تازه بدنیا اومده بود نه اومدن نه زنگ زدن الان بچم شش ماهشه.شوهرم یکی دوبار که به مادرش گفته بود مادرش میگفت درگیرن نتونستن.حالا از اول عید مادرشوهرم مدام اصرار میکنه چرا نمیرین خونه خواهر شوهر بزرگا عید شده زشته اگه نرین ما هم محل نمیدیم و به شوهرمم گفتم امسال عید من نه خودم میرم نه بچم.دیشبم رفتیم خونه خواهرشوهر سومیم ،خواهرشوهر بزرگمم اونجا بود انقد تو قیافه بود که چرا برای عید خونش نرفتم بعد پاشد عیدی بده به بچم من نگرفتم شوهرم ازش گرفت.شما باشین چکار میکنین؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
یاده خودم افتادم . خواهر شوهر بزرگم خیلی خوبه ولی دو تای دیگه دوس دارن سر به تن من نباشه . تو فکر کن دو ماه پیش این دو تا پریدن به من و دعوا راه انداختن همه هم حف رو به من دادن حتی پدرشوهر مادرشوهرم بعد ی معذرت خواهی خشک و خالی نکردن ولی برای مهمونی عید شوهرم زنگ زد دعوتشون کرد گفتن ما نیستیم ولی خدا روشکر. دیگه رابطمون قطع شد باهاشون