زن داشت ولی از زندگیش راضی نبود. میگفت مهریه شو نمیتونه بده واسه همین مجبوره باهاش زندگی کنه. میگفت خیلی وقته طلاق عاطفی گرفتن و در کل فقط به اجبار زیر یک سقفن. حرفاشو باور کردم و مطمئنم هستم که راست میگفت، چون داستان زندگیشو کامل برام تعریف کرد، آدم صادقی هم هست.
از اون طرف مدام بهم ابراز علاقه میکرد و افسوس میخورد که چرا با من زودتر آشنا نشده و ازدواج نکرده.
اما من حس بدی میگرفتم از اینکه دارم با یه مرد متاهل حرف میزنم! حس میکردم همین که پای درد دلش نشستمم دارم به هم جنسم خیانت میکنم. حس میکردم ارزشم داره میاد پایین. و کلی عذاب وجدان داشتم. واسه همین سریع کشیدم کنار و امشب واسه همیشه گذاشتمش کنار و اگه بمیره هم دیگه به حرفاش گوش نمیدم.
فقط دلم برای زنش میسوزه، کاش بفهمه زندگیش در خطره. چون اون مرد بالاخره میره کمبود محبتش رو جای دیگه جبران میکنه.
خانومای متاهل توروخدا حواستون به شوهراتون باشه! مردا میخوان اولویت اول شما باشن. بدونید که نه خانوادهتون نه بچههاتون نه دوستاتون نه حتی شغلتون هیچکدوم براتون نمیمونن؛ پس اول همسرتون رو راضی نگه دارید نه اونا رو.
همه مثه من نیستن که وجدان داشته باشن. بعضیا خونه خراب کن هستن و از شرایط طرف سو استفاده میکنند!
در پناه خدا باشید 🌸