من مادرم مغازه داره توی مغازه با ی پیرزن رشتی و فوق العاده فضول و بی شخصیت دوست شده که ۳تا بچه هاش حتی سالی یه بارم سراغش نمیگیرن.ی بار ظهر اومده بود در خونمون دعوتش کردیم داخل ناهار نگهش داشتیم از اون موقع پاش به خونمون وا شده. حالا از رفتارش بگم :وقتی میاد ناهار یعنی خودش خودشو دعوت میکنه ناهار حتما باید آبگوشت باشه با این قیمت گوشت چیز دیگه بذاریم اعتراض میکنه مثلا ی بار خورشت آلو با مرغ گذاشتیم برگشته میگه جای آبگوشت خالیه نه؟ من آبگوشت دوس دارم ،ی بار ناهار آبگوشت بود من پریود بودم چون نان بربری نزدیک تر به خونه بربری گرفتم بهم گفت آبگوشت با سنگک خورده میشه نه بربری.انگار نوکرش هستیم.به مادرم گفتم این ازما سواستفاده میکنه بهم گفت تو مثل حیوانی عاطفه نداری تو توی این خونه سرباری گمشو برو بیرون هروقت اومد قدمش تو چشام هرزه .واقعا چی باید گفت به این مادر؟چرا مادر من اینجوریه؟ به خاطر ی غریبه که نه مادرش نه خالش نه خواهرش چرا به دخترش این حرفا رو میزنه؟ دختر خود پیرزن خونش راهش نمیده میگه بچه هام ازت خوششون نمیاد بس که یک ماه.اونوقت مادر بی صفت من...