ساعت ۳ زنگ زده به شوهرم شام بیاین خونمون منم امروز خونم کلی بهم ریختس گفتم جمع کنم تاشب خیالم راحت شه به شوهرم گفتم مامانت وقت گیراورده الان کی میره مهمونی همه درگیره کاراشونن
شوهرمم زنگ زد حرفهای منو بهشون گفت بعدش گفت مامانم گفته فرداشب بیاین گفتم سال تحویل دوس دارم خونه خودمون باشم
بعدشم گوشی وباحرص قطع کرد و دعوام کرد که توهمیشه بهونه میاری ودوست نداری بری خونه مامانم
چندوقت قبلم زنگ زد دعوتمون کرد من سرماخورده بودم نرفتم
الان نمیدونم چیکارکنم هم شوهرم ناراحت شد هم مادرشوهر
منم دارم حرص میخورم