قلبم به درد اومد😭😭😭😭
💔چه متنی نوشتی دختر چقدر غمگین آخه اشکم درومد
خیلی خوب میفهمم...
ولی قدر پدرت رو بدون ...
وای به زمانی که در خونه پدر و مادر بسته بشه...
خدا به دادشون برسه. میدونی. من گاهی فکر میکنم آدمای اینطوری کمتر عذاب میکشن. من اینجا فقط خودم رو محاکمه میکنم.. در حالیکه توی زندگی واقعی تا توسنیتم خیر به پدر و مادرم رسوندم ولی حالا که مادر نیست، شب و روز در حال محاکمه خودم هستم...و حسرت میخورم.
من خونه تکونی مامانمو میکردم‌چقققدر وقتی چشماشو میدیدم رضایتشو خیرببینی الهیشو میشنیدم وقتی میگفت بچم خسته شد به بقیه...چقدر کیف میداد چقدر خسته نمیشدم...وقتی بابام میگفت چی واست بخرم بخوری خسته شدی بابا...وقتی میرفت واسم پفک میخرید چون میگفتم پفک...یا پول میداد میگفت زحمت کشیدی بابا یه چیزی واسه خودت بخر...و حالا من هر دو رو ندارم...
هیچکی نمیگه زحمت کشیدی.نمیگه بچم خسته شد...اصلا دیگه واسه کسی مهم نیستم
اخ از این رفتنهای بی برگشت...
مادرشوهرم بیماری سخت داره شوهرم گفت دلم می خواد عید امسال ساعت تحویل خونه مادرم باشیم گفتم باشه خیلی زن خوبیه وقتی فکر میکنم نباشه داغون میشم یکساله درگیر بیماریش هستیم هر روز داره آب میشه
اشکم از کنار گونه م سر خورد و افتاد پایین
چقدر زیبا نوشتی درست مثل رمان نویسها
منم ۱۲ ساله از دسش دادم ولی هر وقت اسمش میاد درست مثل شب اول واسش اشک میریزم .روح همگی شون شاد .
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
