من چون ل دلایلی پدرم داخل محضرنبود،حتی آنقدر بلند بلند گریه میکردم، دفه اول بله گفتم عاقد نشنید، دوباره گفتم، موقع بله گفتن هم فقط گفتم بااجازه پدرم....بعد ک محرم شدیم، بادستاش اشکامو جلوهمه پاک کرد
ساکنان دریا پس از مدتی ب صدای دریا عادت میکنند.... وای ک چ سخت است قصه عادت!!!!☆ بدترین درد اینه ب چیزی ک قبلا شوقشو داشتی عادت کنی!!!!!!! ☆
من چون ل دلایلی پدرم داخل محضرنبود،حتی آنقدر بلند بلند گریه میکردم، دفه اول بله گفتم عاقد نشنید، دوب ...
یادمه اولین باری که جلوش گریه کردم برادرش ناراحتم کرده بود که حق با من بود عین ابر بهار اشک ریختم ولی اصلا به روشم نیاورد 😂 بعدا به سرم منت گذاشت گفت به خاطر تو یه ماه باهاش قهر بودم
گر مِی نخوری طعنه مزن مَستان را گر توبه دَهَد توبه کُنم یزدان را تو فخر بدین کنی که من مِی نخُورم صد کار کنی که مِی غُلامست آن را