یادمه چند وقت پیش آنقدر حالم بد بود که نزدیک بود سی تا قرص اعصاب بخورم قبلشم خودزنی کرده بودم
آنقدر گریه کردم تا بابام رسید بهم بردم مغازه هاش
اونجا که بودیم سعی کردم خودمو نرمال نشون بدم
سرخ میشدم ولی نذاشتم کسی بفهمه حالم خوب نیست
فروشنده ها هم متوجه شدن اومدن پیشم باورم نمیشد الکی الکی میخندیدم 🌝
عجیب بود برام منی که حالم آنقدر خراب بود چطور تونستم بخندم....
از اون تاریخ دیگه آدم سابق نشدم من
وسط گریه خنده های عصبیم شروع میشه
وسط خنده گریه های عصبیم شروع میشه
یک هفته است داروهامو نمیخورم
کسی باهام خوب رفتار نمیکنه
کوچیکم کردن
با نامزدم رابطه خوبی ندارم خودشو به هر دری میزنع که حال منو خوب کنه من خوب نمیشم
مگه من گناهم چیه؟
منی که هر سال انگیزه داشتم برای تولدم الان سه چهار روز دیگه تولدمه برام مهم نیست با اینکه بقیه میگن تولد بگیر دوستاتو دعوت کن دو ساله همین وضع ادامه داره🙃
یک هفتس سرکار نمیرم
فشار عصبی زیاد رومه
دکتر هم که میرم قبلش باید با مشاور صحبت کنم مشاورم یه مشت چرت و پرت بارم میکنه که بشین پای درس و کارت به هیچی فکر نکن لباس و مد برات زندگی نمیشه🌝
کسی مثل من هست؟
آنقدر کوچیک شدم که داداش ۸ سالمم مسخرم میکنه آدم حسابم نمیکنه😣😌