در خاطرات نیل آرمسترانگ نوشته بود::من آدم حساسی نیستم.وقتی خانه والدینم را ترک کردم گریه نکردم،وقتی گربه ام مرد گریه نکردم،وقتی در ناسا کار پیدا کردم گریه نکردم،و حتی وقتی روی ماه پا گذاشتم گریه نکردم..اما وقتی از روی ماه یه زمین نگاه کردم،بغضم گرفت.با تردید با پرچمی که بنا بود روی ماه نصب کنم بازی کردم..،از آن فاصله رنگ و نژاد و ملیتی نبود..ما بودیم و یک خانه گرد آبی...با خود گفتم انسان ها برای چه می جنگند..؟شصت دستم را به سمت زمین گرفتم و تمام دارایی ام و کره زمین با آن عظمت پشت شصتم پنهان شد و من اشک ریختم...||||بخوان که زن از رنج هایش قوی تر است🌿🗽🤍.
من سیب زمینی با تخم مرغ گذاشتم ابپز بشه با کره محلی بخوریم
ترکم و ب ترک بودنم افتخار میکنم من بیر تورک قیزام 😎😎❤همیشه یادت باشه ک دنبال کسی باش ک دنبال تو باشد😔 توروخدا منو کنترل کنید😡 الان این چهارمین کاربریمه دوسش دارم 😁😭
یک خیابان کرده مجنونم🌷 تو می دانی کجاست؟/ آن خیابان کوی جانان قطعه ای از کربلاست 🌷یک خیابان دل ربوده از تمام عاشقان 🌷 هست آنجا جای پای مهدی صاحب زمان🌷 یک خیابان گشته تنها جلوه گاه عالمین🌷 یک طرف قبر ابوالفضل یک طرف قبر حسین 🌷کاش در بین دو شاهد عمر پایان می گرفت🌷 کاش جانم را اجل در آن خیابان می گرفت 😢