من تو سی و پنج هفته رفتم توی بیست و چهار هفته هم رفتم هر دوتا سه ساعت از ماشین پیاده شدم ده تا یک ربع قدم میزدم مشکلی پیش نیومد
مردِ کوچکم روزی تکیه گاه امنی برای یک زن میشوی شانه هایت پناهگاه میشوند ودستانت امنیت بخش دستانی دیگر ومن آن روز مث امروز و همیشه به داشتنت افتخار میکنمو دختر قشنگ ترین ناز خداست و تجلی عشق و شاهکار خلقت
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اره انجام دادم یه سری ازمایشات انجام میدین اگه همه چی اوکی بود امپول میزنین تا تخمکاتون بیشتر بشه بعد تحت عمل سبک اون تخمکارو میکشن با اسپرم شوهرتون لقاح میدن جنین تشکیل شده به رحم انتقال میدن خدا بخواد بارداری صورت بگیره