بیاین یکم از سوتی هامون بگیم بخندیم دنیا دوروزه
اول خودم شروع میکنم
پارسال کلاس زبان میرفتم تو تابستون اوج گرما دختر خاله ام هم گفت باهام میاد برا اولین بار چادر نپوشیدم
کلاس زبان من تو بازار هس
یه باشگاه مردونه اونجا بود که یه مرد اومده بود بیرون تو اوج گرما جوراب کلفت پوشیده بود بعد اورده بود پایین که خالکوبیش مشخص باشه
منم نتونستم خندمو نگه دارم ریز ریز میخندیدم جلو تر که رفتیم دیدم صدا خنده اونا هم میاد
خلاصه زبان که رفتم برگشتنی تو راه هم یه دور زدیم
برگشتم که خونه مامان با یه قیافه نگاه میکرد بعد گفت آیناز چرا شلوار برعکسه 😥