هفته پیش تو خیابون دیدم یکی داشت میفروخت یه جعبه بودن.
بعد من هر وقت اینارو میبینم با این سنم میرم پیششون با سرخوشی و لبخند نگاهشون میکنم و قربون صدقه میرم.
بعد دیدم مرده داره مشت مشت برمیداره میندازه همه رو تو یه قسمت کنار هم دیگه. گفتم اینا خفه میشن که. با عصبانیت گفت نه. منم دیگه رفتم.
اینقد دلم سوخت که نگو.طفلیا جیک جیک میکردن فقط.🥺🥺🥺🥺