دار مکافات

دقیقا من اخراجم شد فقط ی روز خوشحال بودم دیگه یاد بقیه کارهایی که باهام کردن یادم نمیره مثلا رفتن لباسام پس بدن من چمدون داشتم لباسای کهنه و به درد نخوری که من نمیپوشیدم انداخته بودن تو کیسه زباله پس فرستادا بودن پول پس انداز داشتم هدیه های عروسیم حتی وسبله ارایشی که مادرم برام خریده بود ساعت مچبم هیچ کدوم پس ندادن

من مادرشوهرم اولا خوب بود ولی هر موقع دعوامون میشد میومد دخالت میکرد یا میگفت حالا کتکم بخوری چی میشه زنهای قدیمم کتک میخوردن یا سر اینکه کار ندارم هی میگفت. این دفعه اخر با شوهرم دعوام شد فک کنم فالگوش وایسادا بود میگفت حرفاتو شنیدم به ما توهین کردی خودش اینقدرررر منو فحش داد نزدیک ی ساعت بعد ی ماهم با پسرش نقشه کشید بیرونم کرد الانم هر جا میره میگه خودشون تفاهم نداشتن من خوب بودم واقعا نمیدونم چقدر قاضی زمان میده من از این بلاها که سرم اومده بگم

ممنون عزیزم انشالله خدا به همه مون آرامش بده. جالبه دادخواست طلاق دادن خودشون از این خانواده های خسیس و نون نخورند پدره میگه من ی ریال پول نمیدم خودش بره طلاقش بده پسره هم از کار بیکار شده تازه پدر شوهرم هی به همه میگه حالا طلاق به قسمته مردم ۷ سالع دادگاه میرن اخرش طلاق نمیگیرن میرن دنبال خونه زندگیشون میخوان اینقد دادگاه برم  تا هیجی هیچی طلاقم بدن

دقبقا خودش ی دخترش شوهر داده بود همون دختره برا من ی هفریته بود اینقد لد و بیراه ک نیش و کنایه میزد در حاایکه شوهر خودش بدون احازه زنه آب هم نمیخورد شهرستان بودن هر موقع برمیگشتن مرده نمیرفت به پدر مادر خودش سر بزنه اول میومد به پدر مادر زنش سر میرد بعد دو روز تازه میرفت خونه پدر خودش

من هیچی نمیگفتم پیش شوهرمم گله  بلند میشد کتکم میزد. تا سه ماه دیگه دادگاهمونه من مث دیونه ها  بخدا اصلا نمیتونم باور کنم همسرم این کارو باهام کرده. بخدا خسبس بود بد  دست بزن داشت شدید.‌ من همه اش گوشه خونه بدون تفریح فقط موقع دعوا یا ی چیزی برا خونه میخواستم نمیخرید غر میزدم دیگه مشکلی نداشتم پشت حرف نادرش دراومد این بلا سرم اورد. بخدا موندم چی بگم پیش قاضی بهم حق بده چی سرم اومده هر شب خودم جلو ایینه میبینم انگار دارم تو دادگاه از درد هام میگم

من مهریم به زور ۲۰۰ میلبون بشه. شوهر من وابسته حرف مادرشه. مادره چون التماسش نکردم با اینکه اون به من فحش داد عقده اینو داشت که دست و پاش ببوسم من اینکارو نکردم بعد شوهرم برای سر دادن منو اورد خونه پدرم بهانه اای بنی اسراییلی که ما دعوا زیاد میکنیم دعواهای که مال ی ماه پیش ی سال پیش بود همه جمع کرده بود تحویل داداشم داد. ولی از حرف خواهر شوهرم فهمیدم کار مادرشه چون قبل اینم من بیام خونه پدرم مادرشوهرم بین قوم و فامیل پخش کرده بود که عروسمون بیرون کردیم در حالیکه من با شوهرم رفته بودم پیاده روی

 الانم هر جا میره میگه کار من نیست من باهاش خوب بودم پسره نمیخواد.‌