نمیتونم باور کنم هیچکس نیست کمکم کنه
چیکار کنم
التماس خدارو کردم
به امام حسین متوسل شدم ب ابولفضل العباس ع
چرا باید اینطوری میشد چرا اینهمه قرار اینهمه سال
از کجا ب کجا رسید کسی باورش نمیشد
پسری که اومد خواستگاریم
اگه باهاش قهر میکردم کل چیزا خونه رو میشکوند
میگفت برام غذا درست کن
هرروز میبردم خونشون
لباسشو بو میکرد
میگفت اگه بری درجا خودمو میکشم
چراا باید بره
هرچی ازش پرسیدم التماسش کردم
گفت نمیتونم ادامه بدم هیچی نگفت دیگه
پیام میدم جوابمو میده شاید اشتی هم کنه
ولی میدونم فقط من باید زنگ بزنم
اون زنگ نمیزنه پیام نمیده