صبح بیدارشدم سریع بهش زنگ زدم دیدم گفت پیام بده گفت من هیچوقت زن نمیگیرم من نمیتونم خوشبختت کنم ( نمیتونستم باور کنم اخه کل فامیلا فهمیده بودن چندبار زنگ زدن خواستگاری عشقش واقعی بود)
پسری که دیوونم بود
پسری که نمیتونست حتی ی ساعت بدون من باشه
پسری که قهر میکردم صبح در مدرسم بود
پسری که من غلط میکردم قهر کنم
پسری که میگفت پاهاتو بزار رو چشام
....
چرا باید یهو منو ول میکرد
انداختم تو لیست سیاه منم هی التماس پیام ولی دیگه جوابمو نداد چند روز گذشت منم پیام ندادم
بعد دوباره نمیتونستم شروع کردم التماسش ک بیاد من بدون اون نمیتونستم ی مرده بودم غذا نمیخوردم اونم گفت باشه منم روزی چند بار بهش زنگ میزدم ولی چت نمیکردم اونم مثل قبل حرف نمیزد عادی حرف میزد ولی برا من همینم خیلییی بود شروع کردم نماز خوندن شروع کردم التماس خدارو کردن
نذر میکردم گریه میکردم تا خدا بالاخره صدا مو شنید ی روز زنگ زدم بهش دیدم باهام خوب حرف زد گفت چند روزه دارم فکر میکنم فهمیدم همون طلسمم کردن مامانت طلسممون کرده
منم دیدم معجزه شده دوباره نماز خوندم ی شب نماز عصرو عشا رو نخوندم فقط ی نماز که شب باهم دعوامون شد گفت دیگه خدافظ برا همیشه
منم اون شب چیزی نگفتم از فردا دوباره دلم تنگ شد دوباره التماس دوباره پیام جوابمو نمیداد چند روز پشت سر هم پیام دادم بهش جوابمو نداد بعد پیام ندادم دیدم بعد دوروز داشتم قران میخوندم بعدش نگاه گوشیم کردم دیدم پیام داده بیداری
واییییی داشتم ذوق مرگ میشدم
گفت دیوونه فکر کردی من ولت میکنم؟؟ بهت ک قبلا گفتم هرجریاااانی هرررررجریانی بینمون پیش بیاد ازت دست نمیکشم منم اونشب از خوشحالی داشتم سکته میکردم
عکس برام فرستاد خیلی هم خوب باهام حرف زد منم خوشحال فرداش هم زنگ زدم تو جاده بود کلی باهم حرف زدیم
بعدش دوباره شروع کردم نماز خوندن دوباره قران نذر کردن
دیدم دوباره ی طوری شد که رفت دوباره التماس که برگرد اونم گفت من نمیتونم بیخیال شو دیگه هم جوابمو نداد
شدم ی مرده متحرک
شدم دختری که نمیتونست بره مدرسه
دیگه نرفتم مدرسه
دیگه درس نخوندم
دیگه هیچ کاری نکردم
همش عکساش همش گریه
از شدت گریه چشمام فشار میومد بهشون
ی شب تصمیم گرفتم بیام نی نی سایت بگم برام دعا کنید عضو شدم به همه گفتم میشه دعام کنید با عشقم ازدواج کنم بهش برسم؟؟ بازم نمیدونستم فردا صبح چی در انتظارمه دعای نی نی سایتیا گرفت
صبح بیدار شدم گوشیم رو بیصدا بود دیدم زندگی دوبار زنگ زده واییییی گفتم چییی شده که بهم زنگ زده
دیدم دوباره زنگ زد تو جاده بود گفتم امیر گفت خوبی گفتم ن خوب نیستم گفت عکسی برام بفرست دلم برات تنگ شده گفتم باشه سریع براش عکس فرستادم
بعد چندساعت دوباره بهش زنگ زدم گفتم خب دیگه اشتی کردیم دیدم در دسترس نیست گوشیش
شب بهش پیام دادم دیدم عادی جواب داد منم دیگه پیگیر نشدم تا چند روز بعدش دوباره خودم نتونستم اخه ن پیامی میداد ن زنگی همش من زنگ میزدم دیگه گفتم خدافظ دیگه جوابمو نداد
