2777
2789
عنوان

به حق همین شب میشه بیاید داستانمو بگم دعام کنید

| مشاهده متن کامل بحث + 13672 بازدید | 384 پست

در ضمن این پسر و خونوادش ی طورایی اشنا بودن و مامانم باهاشون سلام علیک داشت و میشناختشون چون خاله همین پسر ی طورایی اشنایه نزدیک ما بود 

گذشت وگذشت و من و دوستام تو پارک تو محلمون میرفتیم بیشتر اوقات و اونم میومد و همیشه نگاه من میکرد لبخند میزد و میخندید و بازم من اهمیت نمیدادم

اون موقع موتور داشت هرجا میرفتم میومد دنبالم هرررر جا میرفتم .میرفتم مغازه میومد اونم ی چیزی میخرید با دوستام میرفتم هرجا چیزی میخوردم میومد اونم با دوستش خلاصه هرجااا من بودم پسرای محله زنگ میزدن بهش میگفتن اون اونجاست بیا اونم سریع میومد دیوونم شده بود 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

ولی تو اینستا پیجشو داشتیم با گوشی خواهرم نگاه استوری و عکساش میکردم تا اینکه دیدم بیوگرافیش اول اسم منو زده همه گفتن شاید اسم یکی دیگس و این حرفا و دوستم گفت من دیدم چند وقت پیش پیج ی دختر دیگه رو استوری کرده منم دنیا رو سرم اوار شد

ی روز ک اوایل کرونا بود منو خواهرم و دوستم از خونه زدیم بیرون بریم ساندویچ بخریم که دیدم با موتور با دوتا از دوستاش اومدن دنبالمون اونا هم خریدن توراه هم هر پسری که تیکه مینداخت میرفتن بهش حرف میزدن دعواو.. تا برگشتیم خونه کلید نداشتیم دیدم وایسادن دارن نگاه میکنن گفتم میشه بیاید درو برام باز کنید برید از بالای در که یکی از دوستاشو فرستاد تا درو باز کرد ما رفتیم داخل 

منم به دوستم گفتم برو به همون پیج که استوری کرده بگید که دوس پسرت دنبال ماست بگو مارو ول کنه( میخواستم اگه دوس دختری داره دیگه دنبال من نیاد)که این پیامو دادیم بعد از چند دقیقه خودش با پیج خودش پیام داد ک اون هم پیج خودمه و فهمید که پیج دوستمه و گفت میشه بهش بگید بیاد بره مغازه رد بشه من ببینمش میشه بهش بگید من دوسش دارم و... میشه بهش بگیدباهام حرف بزنه 

مامانم چون میرفت خونشون ارتباط داشت همش سراغشو میگرفتم به بهانه های مختلف جوری که مامانم نفهمه هر صبح ک میرفتم مدرسه میدیدمش تو کوچه بود راستی خالمم خونشون تو کوچه ما بود ی روز اومد تعریف کرد که مامان پسره گفته که پسرم میخاد دیگه درس نخونه و خالم رفته خونشون نصیحتش کرده اونم قبول کرده ولی بعدش دیگه کرونا اومد مدارس تعطیل شد

ما کرایه خونه جا موندیم نتونستیم بدیم برا همین میدونستیم دیگه امسال صاحب خونه نمیزاره اونجا بمونیم هر روز در خونمون ادم میومد برا طلبش بیشتر هم صاحب خونه منم خیلی خجالت میکشیدم ولی نمیدونستم اونم فهمیده یا نه

ما ماشین نداشتیم الانم هنوز نتونستیم بخریم

دوسم داشت هرچیزی که من میخواستمو داشت قد بلند چشمای سبز خیلییییییییی خوب بود راستی کبوتر بازی هم میکرد و بخاطر کبوترا تو کوچه بود و منو میدید همش 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792