2777
2789

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام امشب میخوام داستانمو بگم سریع میگم تا شاید قدر همو بدونید هیچوقت ادم از فردا خبر نداره داستان عشقمه شاید تا الان تو تاپیکا دیدید چقدر التماس دعا دارم تا میتونید تگ کنید امشب تا همه بیان 

چند ساله خواننده خاموشم اگه عضو شدم بخاطر اینکه دعام کنید به عشقم برسم توروخدا تا میتونید تگ کنید منم براتون صلوات میفرستم دعاتون میکنم هرکی هرکاری از دستش بر میاد برام انجام بده دعام کنه

بگ

کاربری 13م هست. نی نی یار بامن دشمنی داری؟ کم مونده برم با سیمکارت نوه عمه پدره برادرزاده عموی بابام کاربری بزنم🤨🤨 با تشكر از اخلاق گوهم كه باعث شد تو اين شرايط لااقل مشكلات عشقی-عاطفی نداشته باشم.  نمی دونم چرا هر وقت می خوام در مرسدس بنزمو باز کنم از تخت می افتم پایین ماشین شما هم اینجوریه؟

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بگو

تجربم به دخترایی میگم که هنوز ازدواج نکردن تصمیم خیلی سختیه حرف یه عمر زندگیه نگین به پدرومادر شما نمیفهمید،نگین خودمون بهتر میدونیم؛نگین ماعاشق هم هستیم،سرشون داد نزنین ،قهر نکنین بدونید اونا پدرومادرن بهتر میدونن اگه راضی نیستن بااون شخص ازدواج نکنید چون دوران عاشقی کوتاه بعدا میفهمید که اون شما بودین که نمیفهمیدید اون وقت دیگه دیره کاش زندگی دنده عقب داشت🥺😭😭😭

واست دعا میکنم عزیزم

تجربم به دخترایی میگم که هنوز ازدواج نکردن تصمیم خیلی سختیه حرف یه عمر زندگیه نگین به پدرومادر شما نمیفهمید،نگین خودمون بهتر میدونیم؛نگین ماعاشق هم هستیم،سرشون داد نزنین ،قهر نکنین بدونید اونا پدرومادرن بهتر میدونن اگه راضی نیستن بااون شخص ازدواج نکنید چون دوران عاشقی کوتاه بعدا میفهمید که اون شما بودین که نمیفهمیدید اون وقت دیگه دیره کاش زندگی دنده عقب داشت🥺😭😭😭

این داستان عشقی که دارم میگم مربوط به سال های گذشتس و تا الان ادامه داره تا اخر که گفتم ازتون کمک میخوام ..فقط ۱۴ سالم بود که از خونمون اسباب کشی کردیم وارد محله جدیدی شدیم تابستون بود هنوز مدارس شروع نشده بود همسایه روبه رومون ی پسر داشت واقعا پسر خوبی بود ولی سنش کم بود چند سال فقط از من بزرگتر بود چشمای سبز قد بلند همه چی تموم ولی من اون موقع واقعا عادی رفتار میکردم و اونم عادی رفتار میکرد و تا چند ماه اصلا متوجه چیزی نشدم تا مدارس شروع شدن 

تا مدارس شروع شدن اون موقع کلاس نهم بودم و خواهرم یازدهم بود میرفتم مدرسه خواهرم هم میرفت ولی مدرسه خواهرم نزدیک بود پیاده میرفت ولی من سرویس داشتم. خواهرم میگفت ی پسری میفته دنبالم پسر همسایه س هی میگه خواهرت و اسم تورو میاره میگه بهش بگو توروخدا خیلی خوشم ازش میاد ولی من اهمیتی نمیدادم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792