سلام من۶ سال با یه پسری تو رابطه ام خیلی همو دوستداریم با وجود تموم مشکلاتی که دارم منو میخواد ،تاپیک پنجم زندگیمو گفتم ،منم دوسش دارم ولی خانوادم رضایت نمیدن با ازدواج باهاش ، پسره یدونه خونه ۳تا ماشین یدونه زمین داره دستش به دهنش میرسه فقط ایراداش اینه یکم شکاک شده و بی اعتماد اونم خودم باعثش شدم ، بابام هیچ جوره رضایت نمیده باهاش ازدواج کنم میگه مورد تایید من نیست چون به روزه تیپش و لر هستن باهاش صحبتم کرده پسره حتی به بابام گفته خوشبختش میکنم ، تموم فامیلامون با بابام حرف زدن ولی قبول نمیکنه ، حتی بابام باعث شد ما بریم دو سال خونه بگیریم باهم الان یکسال میشه پس دادیم ، من خودم خانواده درستی ندارم،پسره ام میگه ۱۴ سکه باید مهریت باشه از همون اولم میگفت ۱۴ سکه،برام کم نمیزاره هر کاری از دستش تا الان بر اومده کرده ، به من میگه جهاز نیار همینجوری بیا زنم شو طلا و ماشینتم برو یه خونه یا زمین بخر،بعد حالا یه خواستگار برام اومده از آشناهای چند سال پیش هستن پسره موجه و خانواده داره ۲ تا خونه بالای شهر ویلا ،ماشین تک پسره ،پدرشم یه سره میره دانمارک و حسابی اهل خوش گذرونی هستن خانوادتن،میگه فقط بله بگید سنگ تموم میزاریم بابام بجورایی راضی شده ، من دلم با این پسرش که ۶ ساله باهاشم بالاخره کلی خاطرات داشتیم فقط یه ایرادایی داره مامانش یکم بد دهنه خودشم همینطور عصبیه یکم، زیادم اهل تفریح نیست یعنی ما ۶ ساله باهمیم بیشتر تو ماشین دور دور کردیم ،دو بار سفره خونه رفتیم،اکثرا هم تو ماشین غذا گرفته خوردیم ،دو سه بارم رفتیم لب رودخونه جوجه زدیم خوردیم ، ۳ بارم رفتیم مسافرت،میگه تفریح یعنی مسافرت آدم هیچ جا نره عوضش بره مسافرت،من فوق العاده هیجانیم دوس دارم همه جا رو برم هفته ای یکبار بگردم ببینم خوش بگذرونم ولی همش خونه ام هیچ دوستی ندارم ، تنهایم بیرون نمیرم یعنی سوپرمارکت بخوام برم میبره میاره ،حالا نمیدونم چیکار کنم با این حال واقعا دوسش دارم بنظرتون چیکارمیکنم؟ لطفا بی احترامی نکنید اول برید زندگیناممو بخونید تاپیک پنجم بعد قضاوت کنید یا کلا راهنمایم نکنید ممنون