منم یکی از خونه هاییکه مستاجر بودم،همسایم،یه پیرزن بود،هرکی میومد خونمون یا در میزد،لای در رو باز میکرد و حتی گاهی میرفت سوال میکرد،
آخرش یه بار که برادرم اومده بود،باز داشت یواشکی نگاه میکرد،
داداشم رفت در زد و صداش کرد،وقتی کامل اومد بیرون،کارت ملیشو نشونش داد و گفت برادرشم!! بعدم حاج خانوم اینجوری نمیشه،یه میزو صندلی بذارین توی راهرو،هرکی اومد و رفت ازش کارت ملی بگیرین،هم سرگرم میشین،هم ماخیالمون راحت میشه،هم ماهیانه یه پولی کف دستتون میذاریم!!
دیگه خانومه فضولی نکرد!!