من یه دوستی دارم ۱۷ سالشه خیلی بچه اس ولی خانوادگی پولدارن اما خودش معتقده بزرگ شده و فلان... :)))))
این خانم یه دوست پسری داشته که تو چت باهام اشنا شدن و این داستانا ، بعد سه ماه تصمیم میگیرن همو تو کوروش مال ببینن ، این دوست خنگ منم میره میبینتش و از قیافه و دست و دلبازیش خوشش میاد همونجا قرار بعدی رو میزاره...
خلاصه اینا تا ۲ ماه هی توی همون کافه اولیه تو کوروش مال قرار میزارن ، یه روز طبق همیشه این دوست من میره سر قرار و میبینه پسره آشفته اس میگه چی شده پسره جواب میده مادرم تصادف کرده باید عمل بشه پول لازم داریم و این حرفا...