من یه طلسم گرفتم ۵ماه پیش فقط برا خودم بود بعنوان باطل سحر دادن ولی بعد که گرفتمش رلمو دیدم دعوای شدید کردیم انگار عین روانی بودیم هردو حرفای بدی زدیم و من برام مهم نبود کات کنم دلم میخواست کات کنم و هی داغ و سیاه میشدم و یه دفعه گریه میکردم میلرزیدم اونم گفت رابطمون اصلا جدی نبوده و منم گفتم جدی نبود چرا پس درمورد بوس و اینا میگفتی بعد یادش میرفت حرفشو و بعد رفتم پیش یکی دیگه که مثلا مذهبی بود اون اومد یه قوز بالا قوز داد گیر داد دعای محبت بگیر و بجای اینکه اونو باطل کنه منم که گرفتم اصلا وحشتناک شد برعکس شد و سیاهی شد رلم اون دعوا رو پیش کشید و بزرگش کرد و ازم فراری میشد و چندروز بعد رفتم از بلطل سحر گرفتم تازه گیر داده بود که دعام خوبه صبر کن ولی گفتم نه و باطل سحرش مشکی بود اونم توی قبرستان!!!!! اونو که گرفتم رلم گفت دوست معمولی باشیم تو حرفا و کارات خیلی بد بود فلان هی توضیح میدادم بزرگش میکرد درصورتی که اصلا چیز. بزرگی نبود! و اصلا کینه ای نیست بدترشم میبود براش مهم نبود 
بعد اصلا چرتو پرت میگفت و فورا گفت خداحافظ منم توضیح دادم و فورا رفتم به اون عوضی گفتم دعا رو دربیاره بعد رلم فقط قبول کرد باشه ولی باطل نکرده بودم
بعدا فهمیدم حق الناس اون مرده هم گردنم افتاده
و از اون موقع خیلی سرد و عجیبه انقد قرآن خوندم یادش رفت اصلا دعوا رو و موقعی که دعا گرفتم و گفت دوست معمولی باشیم من بوس براش فرستادم میگفت نفرست مگه نگفتی چرا میفرستادی و اینا ولی وقتی قرآن خوندم و امتحان میکردم میفرستادم یادش میرفت که گفت دوست معمولی و دیگه انگار باهم بودیم باز و نمیگفت نگو چند نفرم که از اون دعانویس دعا گرفته بودن دقیقا همینو بهشون گفته بود رلشون و دعوا شده بود