دیشب با شوهرم نشسته بودیم حرف میزدیم گفت از سرکار برمیگشتم همکار خانومم محصول می آورد وزنش زیاد بود ازش گرفتم کمکش کردم من برداشتم آوردم (آخه همکارش کوچه پایینی ماست)منم عصبانی شدم گفتم مگه تو نوکری گفتم وزنش زیاد بود همش نمی آورد یه جا مشکل خودش بود بدم اومد به زن غریبه کمک کرده درست یه جا کار میکنن ولی کارهای هر دوشون جداس کلا تو شرکت هم نمی بینن تو محله هم می بینن گفتم من از یه غریبه کمک بگیرم خوشت میاد گفت نه گفتم پس کار تو هم اشتباه چرا باید با یه نامحرم حرف بزنی و کمکش کنی برگشته به من میگه تو زیاد گیر میدی یه چیزی هم طلبکار شدم
چرا من حساس نمیشم رو این چیزا...من دوست دانشگاهشم هنوز باهم چت میکنن دوست دخترش نبوده ها ...دوست فقط..منم اصلا حساس نیستم البته ک شوهرم میشناسم تازه وقتی هم باهاشون تلی حرف میزنم میگم سلام برسون جلو خودم حرف میزنه
اگر اقای به خانمی کمک کرد و وسیله هاشو تا جایی. برد نشونه ی جنتلمنی اون اقاست نه چشم بد داشتن ، به نظرم هم حرف خودش که گفت نه دوست ندارم از غریبه کمک بگیری درسته نه حرف شما اخه بنی ادم از هم دیگه کمک میگیرن و کار همو راه میندتزن چه ربطی داره ، یادش بخیر قدیما که بابا کار براش پیش میومد میرفت ماموریت با اینکه برداراش تو همون شهر بودن ولی ما رو به همسایه ها میسپرد مامانم میداد فرش پهن کنن نون بگیرن خرید برن ووووو