من خودم با یکی بودم خیلی دوسش دارم اما الان کاتیم ولی خیلی خسیس بود حسرت به دلم موند یه بار بریم کافه یاچیزی بخره بخوریم بهشم میگفتم خسیس میگفت نه خسیس نیستم اما هیچ نمیخرید دیگه کادو بخوره تو سرش اما من چون دوسش داشتم باز مهم نبود برام
توکافه همه دختر و پسر بودن منم دوستم و رلش نشستن رو مبل کنار هم اما من تنها بودم همه عشقشون و بغل کرده بودن چقدر هم و دوس داشتن ولی من چقدر دلم عشقم و خواست حسودیم شد بهشون😭😭دلم واسش تنگ شد
حالا این به کنار دیگه حالم از مردا به هم میخوره صاحب کافه دوستم میشناستش ازدواج کرده بعد با دوس دخترش همدیگه رو بغل کرده بودن داشت دست دختره رو بوس میکرد خیلی اعصابم خراب شد واسه زن بیچارش کلا مردا جلوی چشمم افتادن🥲همشون هیزن