خانما ما یه پرونده کلاهبرداری داریم که الان یکساله دادگاه میرم و میام ، امروز وکیلم زنگ زد که پاشو بیا دادگاه خلاصه رفتم وقتی کارم تموم شد با یک خانمی که با یک کالسکه بچه منتظر اسانسور بود کنار هم بودیم. دختر من رفت با بچه بازی میکرد تو اون چند دقیقه. یه دفعه مادربزرگه گفت دارم میبرم بذارمش بهزیستی. گفتم بهزیستی؟ چرا؟ گفت مامان باباش نمیخانش منم توان مالی ندارم الانم اخرین نامه رو از دادگاه گرفتم که ببرم تحویلش بدم. باباش میخاسته بذارش تو خیابون دخترمم میگه بندازش سر کوچه نمیخامش. وای خدا یه پسر دو ساله ناز تو چشمام نگاه میکرد میخندید.. من از اون موقع تا الان فقط زار زدم. من خودم تقاضا ثبت کردم برا فرزند خوندگی اتفاقا هم بچه پسر میخاستم. خلاصه شماره خانمه رو گرفتم زنگ زدم به همسرم گفتم همچین موردی هست گفت میخاستی شمارشون و بگیری گفتم گرفتم. خانما به نظرتون نشونه بود؟ زنگ بزنم بچه رو تحویل بگیرم؟ مراحل قانونیش طی کنم؟ تورو خدا راهنماییم کنین دارم دیوونه میشم نگاه بچه تو مغزمه
هرجا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه... ای ترس تنهایی من ، اینجا چراغی روشنه 😔🌹
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.