سلام
من یه مدت پیش با یه پسری دوست شدم و باهم چت میکردیم دوست صمیمیم هم اینو میدونست پسره قصدش جدی بود میخواست واسه خواستگاری بیاد ولی من گفتم بعد دانشگاه تموم شده چون تا اون موقع هم من پخته تر شدم هم تو
وضعشم بد نبود متوسط بود
خانواده تقریباً سخت گیری دارم نمیزاشتن زیاد بیام بیرون میومد از پنجره میدیدم همو
وقتی خواستیم قرار بزاریم گفت من میخوام بغلت کنم بهت دست بزنم و...
اینطوری قبل ازدواج نیاز های همو برطرف کنیم منم موافقت نکردم و خلاصه گفت من نمیتونم بمونم باهات و کات کرد
الان یه ماه و خورده ای میگذره دوستمو پسره خیلی باهم صمیمی شدن و شوخی های خیلیی صمیمی میکنن دوستمم همشو بهم میگه ولی کلا رفته طرف اون میگم داری الکی ازش طرفداری میکنی میگه نه من منطقی فکر میکنم خب ما قبل کات کردنمون هم مشکلات داشتیم و فرهنگامون کلا فرق میکرد و عقاید و خانواده هامون...
سر اینا همش دعوامون میشد و دوستم طرف اونو میگرفت میگفت بخاطر اون کوتاه بیا و از این حرفا و اصلا توجهی به احساسات من نمیکرد تاحالا اینطوری نشده بود باهام😠🥲
هرروز تقریباً باهم چت میکنن و حتی وقتی خواستگارم بهش گفته من بخاطر مسائل جنسی باهاش ادامه ندادم و الانم مجبورم خودم برطرفش کنم برگشت بهم گفت دلم براش سوخت
خیلی فکرم درگیره نمیدونم چیکارش کنم واقعا ازش خیلی ناراحتم