وای من پدرشوهرم امروز صبح بهم گفت من میخام ازدواج کنم واینا واز خاله من خوشض امده من خالم شوهرش فوت شده ویه دختر ۲۳ ساله مجرد داره از طرفی پسر خالم خیلی تلخ وحساسه ومهم تر ازهمه شوهرم خیلی مامانشو دوس داره بنده خدا فوت شده ولی همیشه از مامانش میگه واز طرفی هم چون خالم کاری کرد که ما باهم ازدواج کنیم شوهرم خیلی دوستش داره زیاد میریم خونشون یا خالم میاد
حالا اگه پدرشوهرم بره خواستگاری ویه وقت خالم قبول کنه احساس میکنم شوهرم وخواهرش به احترام باباشون هیچی نگن ولی اومدن خالم اذیتشون کنه به جای مامانشون امده یا اگه بینشون شکر آب شه چی میشه ؟ کلا بد بینم به قضیه .خانواده شوهرم خیلی با ادب ویا فرهنگ ومظلوم اند ولی نمیدونم با این قضیه چی میشه پدرشوهرم میگه فقط تو میدونی وعمه یعنی خواهرش که اون مخالفت نداشته وبهم میگه خودم به بچه ها میگم تو هوامو داشته باشه بعدم شوهرم امد نتونستم چیزی بگم .
چکار کنم به نظرتون به خالم بگم جواب نه بده بچه هاشون خیلی حساس اند .؟؟؟ من گیر کردم این وسط .