سر ی جریانی متاستفانه نامزدیمون بهم خورد
تقریبا ی هفته دیگه قرار بود نامزد کنیم
مامانم میگه جلو چشم اونا درستو ادامه بده،باشگاهت و برو
چون درسمو دوستامو به خاطرش کنار گذاشتم
7 سال کاراته کار بودم،درسمم فوق العاده
قیافمم هر کی دیده پسندیده و هیچ مشکلی ندارم
ولی متاستفانه خب دوسش دارم دیگه
اینم بگم اونم واقعا دوسم داشت
و ب هم خوردن این نامزدی تقصیر خودمه
ولی خب پدرم هنوز خبر نداره
خلاصه مامانم میگه درستو شروع کن باشگاهتو برو
باور کن یکی بهتر از اون گیرت میاد
ولی وقتی ب این فکر میکنم با یکی دیگه ازدواج کنه بره زیر ی سقف روانی میشم داد میزنم،میزنم زیر گریه🙂