من معجزه پولی یادم نمیاد
ولی مریضی افسردگی شدید داشتم طوری که دوست نداشتم خونه خودم باشم برای اینکه حالم عوض شه همیشه با مادرم خونه خواهرم میرفتم
یه روز بهم گفت چیه همش میای با مامان اینجا من دوست دارم با مامان تنها باشم
اون روز و اون لحظه خیلی گریه کردم دلم شکست به خدا گفتم تو خدا نیستی که من رو خوب نکنی
گذشت و شفا گرفتم
چون مریضیم خیلی حاد بود
و الان زندگیم آنقدر تغییر گرده که همون خواهرم همش میگه نمیایی خونمون
ولی من دیگه دلم سردتر شده
اینم معجزه زندگی من بود
همون خدا هم میتونه یه شبه فقیری رو پولدار کنه