سلام دوستان.پدرشوهرم حدود 20 سال پیش درحالی که زن و5 تا بچه داشته عاشق شده .عاشق یه خانم خیییلی خوشگل ومطلقه.خلاصه بعداز کلی عشق وعاشقی زنه رو عقد دایم میکنه وبه مادرشوهرم میگه من دوسش دارم اگه دوست داری بمون خرجی تو وبچه هارو میدم.نمیتونی تحمل کنی برو.مادرشوهر بدبختمم قبول میکنه.بعداز گذشت 2 سال زن دوم حامله میشه.مادرشوهرم میگفت مثل پروانه دور زنش میچرخیدو واسش خرج میکرد.هفته ای یک شبم میومد پیش مادرشوهرم .میگفت هروقت زنش پریود میشد میومد سمت من😨😨خلاصه زنش زایمان میکنه واسم پسرشو میزارن مهدی
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
یه روز پدرشوهرم به زنش شک میکنه .میگفت نهار میخوردم یهو گفت حامد بخدا قسم من عاشقتم وهیچ وقت بهت خیانت نمیکنم..اونجور که مادرشوهرم میگفت زنش فوق العاده خوشکل بوده..پدرشوهرم الکی گفته امروز میرم مسافرت شهر دیگه خونه داداشم مواظب خودت باشید.بعدش وقتی هواتاریک میشه با برادرشوهر دیگم میرن کشیک جلودرخونشون.پدرشوهرم گفت یهودیدم خانمم اومد یه پارچه رو دم درتکوندو این ور اونورو نگاه کردو دروباز کردو رفت تو خونه😨بعداز 5 دقیقه یه مرد میانسال با مادرزنش میان تو