سلام
راستش من و یه اقا با هم در ارتباط بودیم
تو تاپیک های قبلم راجب اون اقا گفتم
مرد موقری بودن و شرایط خوبی هم داشتن
منم بهشون علاقه مند بودم
اما به دلایلی که شاید تقصیر من بود جدا شدیم
دفعات مختلفی با هم به مشکل برمیخوردیم که ایشون خودشون پا پیش میزاشتن
من این دفعه پا پیش گذاشتم و اظهار ندامت کزدم
اما اقا گفت «من ادم رکی هستم
تو دختر خوبی هستی با احساس و مهربونی که خیلی ارزشمنده
خانواده محترمی داری که خیلی مهمه
و فرهنگی و شاغلی که بزای خانوم خیلی خوبه
و منم شرایطتو واقعا خیلی قبول دارم در حال حاضر اختلاف نظر بینمون زیاده ولی بزار ببینیم سرنوشت مارو بهم نزدیک میکنه یا نه…»
حس میکنم ازم قطع امید کرده ولی شایدم این طور نیست به هر حال دیگه با هم ارتباط نداریم …
حالا امروز یه خانومی واسه داداششون به مامانم زنگ شدن شرایط داداششون هم گویا خوب بوده (مادیات و خونه و ماشینه و اخلاقیات و….)
خیلی هم اصرار دارن که بیان
و من رو هم دیدن اما منم اون اقا همو ندیدیم
مامانم میگن بزار بیان و ….
شزایط خیلی گنگی دارم …تو بد وضعیتی گیر کردم
دوسش دارم اون ادمرو…