۳ماهه باردار بودم،، بعد ازین که از مطب اومدم بیرون و فهمیدم دکتر گف احتمال ۹۰درصد دختره،رفتم سیسمونی فروشی، اولین چیزی که برات خریدم همین عروسک بود.... تا مغازع دار صدای عروسک رو گذاشت، ذوق زدع برگشتم. و برات خریدم... تا خودِ خونه، مدام کلید خوندنش رو فشار میدادم و اشکِ ذوق میریختم از اینکه خدا بهم دختر داده.... بی خیال ازین که سرنوشتِ شوم، برام چی نوشته بود... اولین عروسکِ سیسمونی رو خودم خریدم، گذاشتم رو میز تی وی،، روزی صدبار دکمه رو فشار میدادم و عروسک میخوند... عروسک خوشگلِ من... بشین کنارِ دل من.. شب شد لالا کن...... و اما حالا بعد از گذشت ۳سال، از تمامِ عروسک هایِ دنیا، متنفر شدم.. از تمامِ سیسمونی فروشی ها متنفرم، از اتاقی ک با ذوق عروسکاش رو چیدم متنفرم..... دلم اندازه، ۷تا آسمون گرفته😞😞😞😞
برایِ شفایِ دخترِ 2ساله من، اگر مقدور بود یک «صلــــــــــــوات» او را، میهمـــــان کنید.. خیلی سخته که، یک زن، با هزار امید، مادر بشه... باردار بشه... تمام دوران حاملگیش رو با بچش، درد دل کنه.. براش هزاران آرزو کنه.. ولی وقتی ب دنیا بیاد، دکتر تو چشمات زل بزنه بگه،، متاسفم.. دخترت،سی پیِ.... دردانه من.. جگر گوشه من.. دختر من... من هنوزم امید دارم.... من هزاران آرزو برات دارم... من منتظرم تا حرف بزنی... راه بری، عروسکات منتظرتن.... من میخوام لباس عروس تنت کنم... منو ناامید نکن....اول مهر، من میخوام تو هم مثله همه بچه ها، بری مدرسه... ذوق کیف و. کفش کنی... از مدرسه بیای بگی ماماااان ناهار چیه.... خدایا..... دخترمو شفا بده.... پیر شدم تو این 2سال..... (میدونی، وقتی بابایی، برات با ذوق کفش برق برقی خرید، آورد خونه، وقتی پات کرد، ولی باشون راه نرفتی، وقتی تمام ذوقِ بابایی، به گریه تبدیل شد، من همون ساعت با دیدنِ جسم بی تحــــــرکت و کفشایِ قرمزت، چقدررر پیــــــر شدم دخترم.... وقتی نمیتونی کفش پات کنی و راه بری و برام با ذوق شعر بخونی) دلم میخواد بدونم صدات چجوریه.... وقتی از کنار پارک رد میشم و صدای بچه ها رو از رویِ تاب،میشنوم قلبم هزار تیکه میشع... اگ راه میرفتی چجور بودی... صدای خندت.... دختـــــرم، اگه صلاحِ خدا اینِ، که باشه.. داری قد میــکِشی و دریغ از یه ذره بهبودی.... دخترِ موفرفریِ نازم، داره ۳سالت میشه ها.؟ کوور بشم نبینم چه با حسرت، به بچه هایِ سالمی که بازی میکنن، بهشون نگاه میکنی...
نترس واسترس هیچ چیزی رو نداشته باش دستت رو بزار رو شکمت و ایت الکرسی بخون..اصلا استرس نگیر بسپار بخدا هیچیش نمیشه ان شاالله بچتون رو سالم سلامت تو اغوشتون میگیرین بزرگش میکنی..حین زایمان همبرای مادرانی مثل ما دعا کن🙏❤
از زمزمه دلتنگیم ازهمهمه بیزاریم.. نه طاقت خاموشی نه تاب سخن داریم..
یه سوال بپرسم فلج مغزی ها درجه بندی دارن یعنی شدید و ضعیفن؟
بلع عزیزم.... خیلی هاشون دست و پاشونم نمیتونن تکون بدن
برایِ شفایِ دخترِ 2ساله من، اگر مقدور بود یک «صلــــــــــــوات» او را، میهمـــــان کنید.. خیلی سخته که، یک زن، با هزار امید، مادر بشه... باردار بشه... تمام دوران حاملگیش رو با بچش، درد دل کنه.. براش هزاران آرزو کنه.. ولی وقتی ب دنیا بیاد، دکتر تو چشمات زل بزنه بگه،، متاسفم.. دخترت،سی پیِ.... دردانه من.. جگر گوشه من.. دختر من... من هنوزم امید دارم.... من هزاران آرزو برات دارم... من منتظرم تا حرف بزنی... راه بری، عروسکات منتظرتن.... من میخوام لباس عروس تنت کنم... منو ناامید نکن....اول مهر، من میخوام تو هم مثله همه بچه ها، بری مدرسه... ذوق کیف و. کفش کنی... از مدرسه بیای بگی ماماااان ناهار چیه.... خدایا..... دخترمو شفا بده.... پیر شدم تو این 2سال..... (میدونی، وقتی بابایی، برات با ذوق کفش برق برقی خرید، آورد خونه، وقتی پات کرد، ولی باشون راه نرفتی، وقتی تمام ذوقِ بابایی، به گریه تبدیل شد، من همون ساعت با دیدنِ جسم بی تحــــــرکت و کفشایِ قرمزت، چقدررر پیــــــر شدم دخترم.... وقتی نمیتونی کفش پات کنی و راه بری و برام با ذوق شعر بخونی) دلم میخواد بدونم صدات چجوریه.... وقتی از کنار پارک رد میشم و صدای بچه ها رو از رویِ تاب،میشنوم قلبم هزار تیکه میشع... اگ راه میرفتی چجور بودی... صدای خندت.... دختـــــرم، اگه صلاحِ خدا اینِ، که باشه.. داری قد میــکِشی و دریغ از یه ذره بهبودی.... دخترِ موفرفریِ نازم، داره ۳سالت میشه ها.؟ کوور بشم نبینم چه با حسرت، به بچه هایِ سالمی که بازی میکنن، بهشون نگاه میکنی...
برایِ شفایِ دخترِ 2ساله من، اگر مقدور بود یک «صلــــــــــــوات» او را، میهمـــــان کنید.. خیلی سخته که، یک زن، با هزار امید، مادر بشه... باردار بشه... تمام دوران حاملگیش رو با بچش، درد دل کنه.. براش هزاران آرزو کنه.. ولی وقتی ب دنیا بیاد، دکتر تو چشمات زل بزنه بگه،، متاسفم.. دخترت،سی پیِ.... دردانه من.. جگر گوشه من.. دختر من... من هنوزم امید دارم.... من هزاران آرزو برات دارم... من منتظرم تا حرف بزنی... راه بری، عروسکات منتظرتن.... من میخوام لباس عروس تنت کنم... منو ناامید نکن....اول مهر، من میخوام تو هم مثله همه بچه ها، بری مدرسه... ذوق کیف و. کفش کنی... از مدرسه بیای بگی ماماااان ناهار چیه.... خدایا..... دخترمو شفا بده.... پیر شدم تو این 2سال..... (میدونی، وقتی بابایی، برات با ذوق کفش برق برقی خرید، آورد خونه، وقتی پات کرد، ولی باشون راه نرفتی، وقتی تمام ذوقِ بابایی، به گریه تبدیل شد، من همون ساعت با دیدنِ جسم بی تحــــــرکت و کفشایِ قرمزت، چقدررر پیــــــر شدم دخترم.... وقتی نمیتونی کفش پات کنی و راه بری و برام با ذوق شعر بخونی) دلم میخواد بدونم صدات چجوریه.... وقتی از کنار پارک رد میشم و صدای بچه ها رو از رویِ تاب،میشنوم قلبم هزار تیکه میشع... اگ راه میرفتی چجور بودی... صدای خندت.... دختـــــرم، اگه صلاحِ خدا اینِ، که باشه.. داری قد میــکِشی و دریغ از یه ذره بهبودی.... دخترِ موفرفریِ نازم، داره ۳سالت میشه ها.؟ کوور بشم نبینم چه با حسرت، به بچه هایِ سالمی که بازی میکنن، بهشون نگاه میکنی...
نمی دونم چی بگم بشه دلت رو آرووم کرد...همونقدر که نتونستم دختر عموم رو آرووم کنم که تو جلسه ی اول شیمی درمانی پسرش از حال نره ...بتونه رو پا وایسه..اون فقط ۴ سالشه
لطفا براش دعا کنید...خدا دختر گلت رو شفا بده...عمر طولانی و سلامتی بهش بده ...
اسی ی چ یزی نمیزاره من تاپیکتو ترک کنم میدونمم ممکنه بابت این حرفایی ک الان میخام بهت بزنم یسریا خ ...
ممنونم از حرفای قشنگت
برایِ شفایِ دخترِ 2ساله من، اگر مقدور بود یک «صلــــــــــــوات» او را، میهمـــــان کنید.. خیلی سخته که، یک زن، با هزار امید، مادر بشه... باردار بشه... تمام دوران حاملگیش رو با بچش، درد دل کنه.. براش هزاران آرزو کنه.. ولی وقتی ب دنیا بیاد، دکتر تو چشمات زل بزنه بگه،، متاسفم.. دخترت،سی پیِ.... دردانه من.. جگر گوشه من.. دختر من... من هنوزم امید دارم.... من هزاران آرزو برات دارم... من منتظرم تا حرف بزنی... راه بری، عروسکات منتظرتن.... من میخوام لباس عروس تنت کنم... منو ناامید نکن....اول مهر، من میخوام تو هم مثله همه بچه ها، بری مدرسه... ذوق کیف و. کفش کنی... از مدرسه بیای بگی ماماااان ناهار چیه.... خدایا..... دخترمو شفا بده.... پیر شدم تو این 2سال..... (میدونی، وقتی بابایی، برات با ذوق کفش برق برقی خرید، آورد خونه، وقتی پات کرد، ولی باشون راه نرفتی، وقتی تمام ذوقِ بابایی، به گریه تبدیل شد، من همون ساعت با دیدنِ جسم بی تحــــــرکت و کفشایِ قرمزت، چقدررر پیــــــر شدم دخترم.... وقتی نمیتونی کفش پات کنی و راه بری و برام با ذوق شعر بخونی) دلم میخواد بدونم صدات چجوریه.... وقتی از کنار پارک رد میشم و صدای بچه ها رو از رویِ تاب،میشنوم قلبم هزار تیکه میشع... اگ راه میرفتی چجور بودی... صدای خندت.... دختـــــرم، اگه صلاحِ خدا اینِ، که باشه.. داری قد میــکِشی و دریغ از یه ذره بهبودی.... دخترِ موفرفریِ نازم، داره ۳سالت میشه ها.؟ کوور بشم نبینم چه با حسرت، به بچه هایِ سالمی که بازی میکنن، بهشون نگاه میکنی...
من خیلی ویار دارم همش بالا میارم از اون طرف شوهرم بعضی وقتا جنی میشه نمیدونم دوست داره دعوا کنه مراع ...
چرا اخه؟؟ الان باید خداروشکر کنه که بهش فرزند داده... اصن بهش توجه نکن.. و فقط و فقط بفکر بچت باش...
برایِ شفایِ دخترِ 2ساله من، اگر مقدور بود یک «صلــــــــــــوات» او را، میهمـــــان کنید.. خیلی سخته که، یک زن، با هزار امید، مادر بشه... باردار بشه... تمام دوران حاملگیش رو با بچش، درد دل کنه.. براش هزاران آرزو کنه.. ولی وقتی ب دنیا بیاد، دکتر تو چشمات زل بزنه بگه،، متاسفم.. دخترت،سی پیِ.... دردانه من.. جگر گوشه من.. دختر من... من هنوزم امید دارم.... من هزاران آرزو برات دارم... من منتظرم تا حرف بزنی... راه بری، عروسکات منتظرتن.... من میخوام لباس عروس تنت کنم... منو ناامید نکن....اول مهر، من میخوام تو هم مثله همه بچه ها، بری مدرسه... ذوق کیف و. کفش کنی... از مدرسه بیای بگی ماماااان ناهار چیه.... خدایا..... دخترمو شفا بده.... پیر شدم تو این 2سال..... (میدونی، وقتی بابایی، برات با ذوق کفش برق برقی خرید، آورد خونه، وقتی پات کرد، ولی باشون راه نرفتی، وقتی تمام ذوقِ بابایی، به گریه تبدیل شد، من همون ساعت با دیدنِ جسم بی تحــــــرکت و کفشایِ قرمزت، چقدررر پیــــــر شدم دخترم.... وقتی نمیتونی کفش پات کنی و راه بری و برام با ذوق شعر بخونی) دلم میخواد بدونم صدات چجوریه.... وقتی از کنار پارک رد میشم و صدای بچه ها رو از رویِ تاب،میشنوم قلبم هزار تیکه میشع... اگ راه میرفتی چجور بودی... صدای خندت.... دختـــــرم، اگه صلاحِ خدا اینِ، که باشه.. داری قد میــکِشی و دریغ از یه ذره بهبودی.... دخترِ موفرفریِ نازم، داره ۳سالت میشه ها.؟ کوور بشم نبینم چه با حسرت، به بچه هایِ سالمی که بازی میکنن، بهشون نگاه میکنی...
معجزه ان شالله براتون رخ میده از اعماق وجودم برای دختر نازت دعا میکنم
اهای اونی که الکی گزارشم زدی وتعلیق شدم منم همه چیو برای نی نی یار گفتم وبراشون همه جیز برملا شد تعلیقیت نوش جان ....واگذارت کردم بخدا ..۲۷ تیر ۱۴۰۲ شروع تغییرات پیش ب سوی زندگی شاد وفراموش کردن گذشته واشتباهاتم وکوتاه اومدنام وضعیف بودنم ..هرچی بود وهرچی شد دست من نبود از این ب بعدش که دست خودمه !!...دوست مجازی اره با خودتم ب خودت بیا مگه چند روز زنده ایم؟چندبار قراره متولد بشیم ؟رها کن غم وغصه رو برای شادیات وخودت ارزش قائل باش توارزشت ولیاقتت اینی نیست که هستی تغییر کن !!!گاهی زود دیر میشود !!!